رفتن!
سلام
من و هم نسل های من با کلمه "رفتش" خوب آشنا هستیم.
گاهی می شد که دوستی بنا به هردلیلی قصد رفتن می کرد و می رفت و ما می موندیم یک دنیا خاطره و تنها جوابی که داشتیم در برابر سئوال : فلانی کجاست راستی؟
"رفتش" بود.
گاهی می شد توی کوه ضرباهنگ خاطره آدمو می برد به سال های قبل و یهو به خودت می اومدی و می دید که خیلی از اون دوستان دیگه نیست و خیلی از اونا "رفتن"
رفتن و کوچ دل کندن از خاک آسون نیست از هر کدوم از اونا که می پرسیدی دلیلی داشتن . محکم یا سست اما هر چی بود دلیلی بود که به رفتن ختم می شد.
هر بار دوستی می رفت اونطرف آب ها انگار یه چیزی رو گم می کردی انگار چیزی کم می شد .
من و هم نسل های من خوب با کلمه رفتن آشنا هستیم و حالا نوبت خود منه .....
مرداد 82 بود توی اخترک نوشتم :
به کجا چنين شتابان
گون از نسيم پرسيد....
دل من گرفنه زین جا
......
هميشه فکر مي کردم چرا مردم مهاجرت مي کنند. چرا دست از ديار خودشون مي کشن و به اميد پيدا کردن افقي تازه بسوي ناشناخته ها مي رن .
آيا دور شدن از خانواده از همه دل مشغولي ها از همه آنچه سال ها با آن زيستيم کار درستي است .
آلان فکر مي کنم شايد کار درستي باشه. اينکه جرات رفتن داشته باشي اينکه بخواهي بري و دنياهاي تازه اي را ببيني اينکه بفمي چون انساني حق داري مثل انسان ها زندگي کني. اينکه باور کني زندگي همين روز مره گي ها نيست خودش يه تولد تازه است . اميد به حرکت خودش معني زندگيه و زندگي مي تونه هر جايي جريان داشته باشه.
خیلی قبل تر یه بار باز نوشته بودم :
فردا چه خواهد شد ؟
وقتي به کوه مي روم دوست ندارم در شلوغي قرار بگيرم. بخصوص اگر به کوه هاي شمال تهران بروم و تنها باشم . بيشتر مي خواهم صبح زود بروم و دير برگردم . در ساعات مياني روز عرصه کوه جولانگاه طيف خاصي است که هيچ سنخيتي با کوه ندارند.
ديروز وقتي سر يال توچال رسيدم حس کردم علاقه اي به رفتن به قله ندارم و ترجيع دادم به سمت دره ارس بروم و کنا رودخانه بنشينم.
ساعت در حدود 9 صبح بود و هنوز مسير چندان شلوغ نشده بود. کنار رودخانه نشسته بودم گاه گاهي نفراتي از برابرم مي گذشتند . افرادي که بعضي از آنها روحا به آن محيط وابسته نبودند.
به نوشته هاي وبلاگ خورشيد و چند وبلاگ ديگر فکر مي کردم که در باره تيپ يا قشري که اصطلاحا جوات ناميده مي شود مطالبي نوشته بودند و چند نمونه آن نيز همان موقع در برابر من ايستاده بودند.
درمسير برگشت از دره اوسون حضور پر تعداد و زياد اين گونه نفرات که با تيپ رفتاري يکسان همه جا پر کرده بودند مرا بشدت به فکر وا داشت.
آنها همه جا بودند و در سنين مختلف .از 13 14 سال آغاز مي شد و تا 25 و گاه 30 نيز ديده مي شد تنها نيستند و در گروه هاي دو الي 15 نفره حرکت مي کنند . عمدتا بچه محل و گاه هم مدرسه اي هستند هر چند عمدتا کارگرند.
از ظاهرشان شروع کنم لباسي بر تن دارند که با محيط کوه بسيار بيگانه است لباسي شهري و گاه حتي کت و شلوتر با کفش کتاني و گاه کفش ورني . نمي دانند چرا به کوه مي آيند عمدتا بدنبال جايي هستند که بقول خودشان در آن حال کنند. مسير ها را نمي شناسند و بدنبال جمعيت روانند و اگر بنا به تصادف از مسير اصلي دور شوند بشدت مشتاق برگشت به آن هستند.
از جاي خلوت گريزانند . و لذت را در جاهاي شلوغ مي يابند.
از بالا رفتن هم بيزارند و معمولا بين خودشان دعوا دارند که کجا بنشينند . کيف کنند.
وجه مشترک ديگرشان بي اعتنايي به ضوابط نا نوشته اجتماعي و عدم رعايت حريم ديگران است.
تمام عرصه کوه را متعلق به خودشان مي دانند و گواه اين گفته فرياد هايي است که از سر شوخي و تفنن مي کشند. معمولا با هم بسيار بلند صحبت مي کنند حتي اگر در تزديکي يکديگر باشند.
ژاژ گويي و دشنام در محاورات بينشان جايگاه خاصي دارد با الفاظي يکديگر را در جمع صدا مي کنند که بيان آن در قانون مدني ما داراي جرم است.
حريمي براي کلمات آنها وجود ندارد. هر چه زشت تر و بدتر براي آنها بهتر و نشانه تشخص آنان است.
برايشان فرق ندارد که اين الفاظ را در کنار خانواده اي که به کوه آمده فرياد بزنند يا در کنار گوش چند نو جوان.در خطاب به يکديگر معمولا از پيشوند و پسوندهايي از جنس دشنام آنهم از بدترين نوعش استفاده مي کنند.
اين نوع کلام و گفتار در بين آنها بشدت نهادينه شده و سعي در تقليد هر چه غليظ تر لهجه ناب لاتي را دارندبشدت از تکيه کلام ها ي جاهلي استفاده مي کنند
جيم جمالتو
ص ( که سين اش مي گوينه) صفاتو
و وفاتو
از ساده ترين تکيه کلام هاي اين قشر است .
وسيله هاي که معمولا به همراه دارند يک پخش استريو است که هر چه بزرگتر باشد بيشتر به آن فخر مي فروشند . نوارهايي که پخش مي کنند طيف گسترده اي را در مي گيرد . از آهنگهاي تند غربي تا آواز هاي خوانندگان لوس آنجلسي
بشدت عاشق ابي و صداي او هستند اگر خودشان پخش به همراه نداشته باشند آهنگ ها را با صداي بسيار بلند و معمولا گوش خراش مي خوانند
البته با چنان احساسي که اگر خواننده اصلي با آنها در مسابقه اي شرکت کند احتمالا در رده هاي پايين رده بندي قرار مي گيرد!!!!
خود را بشدت محق مي دانند و شريک مال شما . اگر در کنارتان نشسته باشند براحتي لوازم شما را بر مي دارند و ور انداز مي کنند و يک خيلي چاکريم تحويل مي دهند!!!
و اگر حس کنند از صداي بلند پخششان آزرده شده ايد يا از بي فرهنگي شما ناراحت مي شوند و مي گوينه بيا و حال بده
يا در حالت بهتر مي گويند داداچ !! چي طالبي برات بزاريم حال کني
براحتي با همه شوخي مي کنند و برايشان فرقي ندارد مخاطب پير مردي جافتاده باشد يا جواني هم سن و سال خودشان.
در هر چيزي بشدت دنبال سوژه مي گرند تا به آن بخندند. اين سوژه مي تواند کوهنوردي با لباسي متفاوت و کفشهايي سنگين باشد يا بخت برگشته اي که زمين خورده.
رفتارشان در برابر دختران بسيار جالب است هر دختري که به کوه مي آيد را بعنوان ملک مطلق خود حساب مي کنند. و مي خواهند با او حرف بزنند.
اگر در مسيري يک يا چند دختر باشند شيرين کاري آنها گل مي کند که از متلک غير مستقيم شروع مي شود و در مواردي حتي به سد راه و ايجاد مزاحمت منتهي مي شود
بشدت دنبال جلب توجه دختران هستند و از هيچ کاري ابايي ندارند بدشان نمي آيد همراهان سوسول دختر ها را يک گوش مالي حسابي بدهند .
بشدت پاي دعوا هستند و بيشتر براي جلب توجه ديگران اين کار را مي کنند . معمولا اين دعوا بين خودشان رخ مي دهد و يک دسته 10 نفره به دو يا سه گروه مي شکند.
و هر کدام از طرفي به پايين بر مي گردند بلند بلند به هر چيزي مي خندند و غمي ندارند چز برد و باخت تيم محبوبشان.
اما نکته اي که براي من بشدت نگران کننده است حضور پر تعداد اين قشر است .اگر تعداد انها در کوه را حتي بعنوان يک جامعه آماري با کمترين ضريب هم پوشاني مورد بررسي قرار دهيم به گستردگي اين فرهنگ خاص پي مي بريم
فرهنگي جاهلانه و لاقيد. اين افراد عمدتا در خانواده هايي رشد کردند که با اين رفتار بيگانه است آنان اين فرهنگ را از خانواده خود کسب نکرده اند بلکه آنرا در کوچه و خيابان يافته اند . اين فرهنگ در لايه لايه اجنماع ما رسوب کرده و افراد مستعد را تحت تاثير خود قرار مي دهد
نگراني من براي نسل بعد است نسلي که در خانواده هايي رشد مي کند که جوات هاي امروز پدران فرداي آن هستند
اگر امروزه پدران اين نسل رفتار آنان را برنمي تايند و جواتها در خانه هويتي ديگر و سربزير دارند و دور از چشم پدر و مادر به کارهاي خود مشغولند در خانه هاي فردا که آبشخور فکري پدر نيز آلوده است چه بر سر فرزندان خواهد آمد
جوات هاي امروزي در بيست سال آينده نسل مياني جامعه ما خواهند بود فرزندان آنها چه گونه خواهند بود؟
و از آن بدتر ما و فرزندان نسل ما چه بر خوردي با آنان خواهند داشت و چگونه با يکديگر خواهند زيست . آيا اين امر و نگراني آن فردا که چه خواهد يکي از دلايلي نيست که نگران تر ها به فکر کوچ و رفتن به آن سوي آب مي اندازد ؟
…..
………….
……………………….
و خوب من هم انتخاب خودم رو کردم . چیز هایی که بالا نوشتم اگر نه همه دلایل من اما شاید بخش مهمی از اونا باشن .
اینا رو گفتم که بگم اگه نشد باهاتون خداحافظی کنم اگه نشد گپی با هم بزنیم . اگه نشد برای فعلا و تا چند سالی ببینمتون دلیل بر این نیست که نمی خواستم . شرایط جوری نبود که امکانش رو داشته باشم .
برای همه دوستانم آرزوی سلامت شادی و بهروزی دارم شاد باشید و شادان
باقی بقایتان
پارسا
شهریور هشتاد و پنج