لمس خلا
لمس خلا
Touching The Void
صحنه
کوهستان همواره برای فیلم سازان مملو از معیار های لازم برای ایجاد هیجان و قصه
پردازی است . فیلم های سینمایی کوهنوردی که با دستمایه قرار دادن حوادث کوهنوردی
ساخته شده اند . مملو از اتفاقاتی نظیر ریزش بهمن - سقوط - پاره شدن طناب - آسیب
دیدگی و موارد مشابه هستند.
هر کدام از این موارد به تنهایی قادر به ایجاد حس هیجان و تعلیق در یک فیلم
سینمایی هستند و به طبع مجموعه این عوامل در کوهستان برای فیلمسازان کشش خاصی
دارد.
به غیر از فیلم K2 (کارگردان : فرانک رودام 1992) که با معیار
های کوهنوردی تا حد قابل قبولی منطبق بودبقیه فیلم های دیگر سینمایی با مضمون
کوهنوردی که در بیست سال اخیر ساخته شده اند. مانند سنگنورد - حد عمود
قاتلی بر فراز ایگر در چشم کوهنوردان جنبه هایی از غلو دیده می شد.
صحنه هایی مانند صعود آزاد از یک مسیر یخ زده توسط سنگنوردی که ماه ها است از تمرین
بدور مانده و یا پرش از روی یک شکاف 40 متری و کوبیدن تبر یخ بر روی دیواره مقابل
و بسیاری صحنه های دیگر این فیلم ها را دنیای حقیقی کوهنوردی بیگانه نموده است.
اما اینک با فیلم دیگری روبرو هستیم : Touching The Void لمس خلا ......
لمس خلا از جنس دیگری است . جنس واقعیت . کوهنوردان این فیلم واقعی
هستند. چه راویان چه بازیگران.
فیلم نیمه مستند بنظر می آید با تلفیقی از صحبت های جو و سایمون و بازسازی
آنچه بر آنها گذشته است .
دو کوهنورد انگلیسی در سال 1985 برای صعود Siula Grande واقع در پرو عازم می شوند.
هدف آنها صعود دیواره ( جبهه غربی ) این کوه است . آنها به روش آلپی و ظرف
سه روز دیواره را صعود می کنند.هنگم بازگشت پای جو بر اثر سانحه ای از زانو می
شکند!!در یک تیم دونفره و در چنین ارتفاعی این اتفاق یعنی مرگ . اما سایمون با
تلاش زیاد او را بوسیله طناب کارگاه به کارگاه پایین می آورد. در حقیقت کارگاهی
وجود نداشت . برف پودر اجازه زدن کارگاه را او نمی داد.او با کندن یک سطل برفی و
نشستن در آن دو حلقه طنابشان را به هم گره می زد. و جو را 80 متر پایین می فرستاد.
سپس خودش به روش DownClimb ( صعود
برعکس( به پایین و پیش دوستش بازمی گشت .
در حین این کار یک تله برفی زیر پای جو می شکند و او بر روی نقاب برفی بین
زمین و فضا معلق می ماند. امکان بالا کشیدن بعلت نداشتن کارگاه برای سایمون
وجود ندارد. سایمون ساعت ها او را در حالیکه تمام وزن بدنش را تحمل می کند
نگاه می دارد.
دست های جو سرمازده شده و نمی تواند بر روی طناب گره پروسیک بزند. و طوفان مانع
رسیدن صدای آنها به هم می شود. او با همان دستان موفق به زدن یک گره بر روی طناب
می شود . اما دومین حلقه طنابچه از دستان او به پایین می افتد و او نا امید و تهی
از هر توانی به انتهای طناب آویزان باقی می ماند. برای سایمون که کم دچار سرمازدگی و خواب مرگ می شد شرایط وحشتناکی بوجود آمده بود.
هوا تاریک شده بود و طوفان همه جا را در بر گرفته بود.می دانست دوستش آن پایین تر ساعت هاست با شرایط وحشتناکی روبروست .
آیا زنده است ؟
اگر هست چرا فعالیتی برای بالا آمدن نمی کند.
آیا مرده؟؟!!!
وضعیت سایمون در آن بالا لحظه به لحظه متزلزل تر می شد. و برفی که بر روی آن نشسته
بود مدام سر می خورد.می دانست بیشتر از آن نمی تواند مقاومت کند. به هر حال چند ساعت دیگر مغلوب خواب
می شد و لحظه ای خواب همان و پرت شدن هر دو همان.
و مجبور به انتخاب شد. انتخابی دشوار.
بریدن طناب حمایت .................
جو در آن پایین بناهگاه خود را در فضا معلق دید بیش از 40 متر به پایین پرت
شد. و بصورت معجزه آسایی بر روی یک پل برفی اصابت کرد که ضربه سقوط او را گرفت و
او 15 متر پایین تر زنده داخل یک شکاف یخی محبوس شد.
چه برای سایمون چه برای جو شرایط بسیار بحرانی بود. سایمون خسته و فرسوده با تلاشی سخت یک اتاق برفی درست می کند و شب را با روحی
آشفته درآن بیتوته می کند. و جو محبوس در شکافی سرد و به ظاهر بی انتها. تنها تر از هر تنهایی در کوهستان.
فردا صبح سایمون به تنهایی به پایی باز می گردد. طوفان تمام آثار و شکاف ها را پر
کرده بود و هیچ اثری از محل سقوط جو نبود. سایمون با بار سنگین احساس گناه بسان
سیزیف از کوه پایین می آید. و جو این تنهاتر از پرومته در جهنم منجمد خود تنها می ماند. تلاش برای صعود . با
پایی شکسته بی معنی است. اما او نمی خواهد تسلیم شود.
امتداد شکاف یخی که در سیاهی گم شده توجه او را جلب می کند . نگاهی به آسمان می
اندازد و نگاهی به سیاهی جلوی رویش .آسمان فقط 15 متر بالاتر از اوست ولی این
فاصله ........
طنابی که به او متصل بود را پایین می کشد . با دیدن بخش تکه بریده شده دنیایی از
فکر به ذهنش هجوم می آورد . اما اولویت او چیزدر ن زمان دیگری بود. تصمیم می گیرد زنده بماند . یک پیچ یخ در یخ نصب می کند . طناب را به آن می بندد و
با امید به اینکه شاید آن شکاف در انتها به بیرون حتم شود از طناب فرود می رود.
فرودی نا معلوم . فرودی که انتهای آن نا مشخص است . فرودی که پایان آن تنها
دو جواب دارد.
مرگ یا زندگی .
اما خدایان می خواستند با دیگر صبوری و استقامت انسان را بیازمایند.
در انتهای طناب کور سوی نوری را می بیند. سینه خیز به سمت آن می رود و .....
آفتاب
او زنده از شکاف خارج می شود. نور آفتاب برایش زندگی را رقم می زند. اما شادیش
دیری بیش نمی پاید. در جلوی او کیلومتر ها راه و شکاف و پل برفی تا ابتدای مورن های یخچال کشیده شده
بود. راهی که چند روز پیش با همیاری دوستش با هزار احتیاط از آن عبور کرده بود . و در
حقیقت از اینجا بازگشت اودیسه وار او آغازی دوباره داشت .سینه خیز از روی پل های
برفی و شکاف ها گذشت . سانتیمتر به سانتیمتر خود را جلو کشید و تنها یک هدف داشت .
زنده ماندن.
خود او این صعود و بازگشت غریب را در کتابی با همین عنوان به رشته تحریر درآورده:
Touching The Void
کتابی که هم اکنون شاهد روایت خالص سینمایی آن توسط كوين مك دونالد هستیم .
هنگامیکه آن ها به انگلستان باز گشتند بسیاری از کوهنوردان و انجمن ها کوهنوردی
سایمون را به خاطر پاره کردن طناب مورد شدیدترین انتقادات قرار داند ولی جو همواره
از او سرسختانه دفاع کرد.
بیشتر کسانی که این فیلم را دیده اند با پرسشی غریب در ذهنشان روبرو شده اند:
اگر من در موقعیت سایمون قرار می گرفتم چه می کردم ؟
پرسش سختی است . برای هر کسی که یکبار طناب حمایت همنوردی را دست گرفته پرسش بسیار
سختی است.
لمس خلا شاهکار نابی از به تصویر کشیدن حد اعلايي گنجایش روحی و ظرفيت انسان در
چالش با سخت ترین حوادث است .نگاه هشیار فیلم ساز به زیبایی نیزگوشه چشمی به نسبی
بودن قرارداها و هنجار ها دارد.
http://en.wikipedia.org/wiki/Touching_the_Void
+ نوشته شده در یکم بهمن ۱۳۸۴ ساعت توسط علی پارسایی
|